۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه
بیژن مرتضوی
اگه کسی بهت بگه " با تو جهان شعری به شکوه رقص یه پروانه است" چه حسی بهت دست میده؟ به نظر من که طرف به شعورم توهین کرده. حالا جهان بخاطر وجود من واسه اون به شعری تبدیل بشه که شکوه اون شعر به اندازه رقص پروانه باشه کجاش هیجان انگیزه یا حتی جنبه تعریف داره؟
۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سهشنبه
تصمیمات تابستانه
هنوز دارم فکر میکنم و امیدوارم موفق شم.
۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه
امان از دهن لق
نمیدونم امسال چه اتفاقی افتاد و خدای نکرده کی پشت سرم ازم تعریف کرد که این عزیز دل!! که از قضا هم اتاقی امسال همشهریم شده باز از اون "اما"هاش رو کرد و از اونجایی که "اما"ی مربوطه شوکه کننده بوده شنونده ها رو برانگیخته که از خودم در مورد صحت و سقم قضیه بپرسن.
منم کوتاهی نکردم و جهت تخلیه کلیه احساسات منفی که این چند وقت توم جمع شده بود یه نخودچی خورون حسابی با دوست صمیمیم که اونم دل پری از ایشون داشت راه انداختم و الان دیگه حرص نمیخورم فقط میگم امان از دهن لق!! :دی
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه
نی نی 1 روزه
امروز یادم اومد که هیچ تولدی رو به یاد ندارم برام جشن گرفته باشن بجز یه سالی تو کودکستان که شواهد نشون میده گویا تولدم بوده!(مامانم یکی از مربی های همون کودکستان بود)
.....
از هر چی میخوام بگم باز این سوال میپیچه تو ذهنم: پس چرا این سازمان سنجش لعنتی رتبه ها رو نمیزنه!!! آدم رو لنگ در هوا نگه داشته نه شادی و تفریح به دلم میشینه نه تمرکز دارم کار مفیدی انجام بدم
خلاصه که اونایی که تو فحش استادن یه چندتا از اون فحش های جانانه به نیابت از من نثار سازمان سنجش کنن...
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه
تولد
سلام
چه حال خوبیه این روزای قبل از تولد. آدم انگار واسه خودش اهمیت بیشتری قائل میشه. من که هر سال واسه خودم هم هدیه میخرم هم گردش میرم .
تولد هم جزو اون دسته روزاییه که من تصمیمای خوبی میگیرم و تا چند وقت کیفیت زندگیم بالاتره بعد نمیدونم چطور باز پر میشه از روزمرگی.
یکی از مهمترین تصمیماتی که واسه تولدم گرفتم اینه که امسال شاد و مفید زندگی کنم. از تمام شرایطی که توش قرار میگیرم لذت ببرم و واسه روزای بهتر برنامه ریزی کنم. خلاصه خودآزاری با فکرای آزاردهنده ممنوع :دی
گشنمه.....
بعد از ناهار میام....
اوووووووووووووومدم.....
دارم فکر میکنم علاوه بر خاطرات هر روز هر چی از گذشته به یادم میاد رو هم بنویسم. یکی از جالب ترین چیزا نوع رفتار مردم اینجاست :
یادمه وقتی کنکور قبول شده بودم و خوشحال و سرمست از اینکه یه مهندس شریفی توپ میشم و همه عالم میخوان برام تعظیم کنن و .... خلاصه از این تفکرات و شادی های خام کودکانه، یکی از اهالی محل وقتی از بابا شنید من مهندسی قبول شدم گفت: ( با لحن دلسوزی نما) اشکال نداره، به هر حال استعدادها فرق میکنه، حالا دکتری نشد، مهندسی. دخترن، مهم اینه که خوشبخت شن !(یارو فکر کرده هر کی پزشکی قبول نشه میره مهندسی!!) :دی
یکی دیگه با شادی داشت میگفت که نوه اش هم مهندسیه ! بعدها متوجه شدم صرف نظر از اینکه چه نوع مهندسی بخونی واسه اینا دیفالت اینه که مهندسی=مهندسی کشاورزی!! :دی
واسه تبریک عید که میان جمله های از پیش تعیین شده میگن صرف نظر از اینکه صدق میکنه یا نه! مثلا به مامانم میگن : خوشته وچه عروس همره عید بکنی(یه دعای خیره مثلا.ایشالا پسرت دوماد شه با عروستون مراسم عید بگیرین) مامان من فقط 2تا دختر داره!!! :دی
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه
من آمده ام وای وای من آآآمده ام ....
سلاااااااااااااااااااااااام
بعد از مدتها اومدمممممممممممم
میخوام روزامو موندنی کنم
:دی
یه عااااااااااااااااااااااااااااالمه ذوق دارم
۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه
معجزه
۱۳۸۸ آذر ۱۰, سهشنبه
من هستم
بازم اومدم باهات حرف بزنم .....راستش 2 روز دیگه امتحان دارم دست و دلم به نوشتن نمیره اما نگران نباش....کلی ایده برات دارم ایشالا بعد ار کنکور از شرمندگیت در میام
۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه
تجربه
حس میکنم بزرگتر از اینم که کنکوری باشم اما کنکوری ام.....تجربیاتی که فقط تو ذهن مرور میشه و گاهی به کسی انتقال داده میشه و خیلی وقتا خودم نیاز دارم بشنومشون....
خیلی هنر میخواد که آدم نگذاره روزمرگی های اطرافش انگیزه هاش رو کمرنگ کنه.....
۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه
عصر مرّگی
۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه
شب
۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه
باز هم سلام
مدت هاست که از افتتاح اینجا می گذره بنا به دلایلی نشد بیام.اما همون انگیزه ساخت این وبلاگ منو به اینجا کشوند.سعی میکنم بخش قابل بازگو کردن زندگی و تجربیاتمو اینجا ثبت کنم.
تا بعد
۱۳۸۸ اردیبهشت ۴, جمعه
شروع شد
خدایا بابت همه چیزایی که بهم دادی ازت ممنونم
...