۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

امان از دهن لق

یکی از هم اتاقی های عزیز سال آخرم دختری از سپاهان شهر اصفهان بود ( بر عکس اون یکی هم اتاقی اصفهانیم که مال شریف واقفی بود و شدیداٌ بصورت غیر منطقی خالی می بست و به شعور شنونده توهین میکرد و بسیار مرموز بود این سپاهان شهری اصلا تودار نبود هر چیزی در مورد خودش یا دیگران اگه میدونست به همه میگفت. ایراد عمده این یکی حسادت توام با دهن لقی اش بود) عمراٌ اگه ما تو اتاق از دختری تعریف میکردیم و این یه "اما" بهش اضافه نکنه!!
نمیدونم امسال چه اتفاقی افتاد و خدای نکرده کی پشت سرم ازم تعریف کرد که این عزیز دل!! که از قضا هم اتاقی امسال همشهریم شده باز از اون "اما"هاش رو کرد و از اونجایی که "اما"ی مربوطه شوکه کننده بوده شنونده ها رو برانگیخته که از خودم در مورد صحت و سقم قضیه بپرسن.
منم کوتاهی نکردم و جهت تخلیه کلیه احساسات منفی که این چند وقت توم جمع شده بود یه نخودچی خورون حسابی با دوست صمیمیم که اونم دل پری از ایشون داشت راه انداختم و الان دیگه حرص نمیخورم فقط میگم امان از دهن لق!! :دی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

نی نی 1 روزه

امروز از صبح حواسم بود یه روز فوق العاده بسازم واسه خودم. در این راستا کلی برنامه چیدم.سحر خیزی و صبحونه کامل خوردم، برنامه های زبان خوندن با بازی با بردیا (طفل 3 ساله همسایه) جایگزین شد، واسه خودم کیک پختم و یه بشقاب پر از مخلوط میوه هایی که دوست داشتم و یه لیوان شربت خنک.
امروز یادم اومد که هیچ تولدی رو به یاد ندارم برام جشن گرفته باشن بجز یه سالی تو کودکستان که شواهد نشون میده گویا تولدم بوده!(مامانم یکی از مربی های همون کودکستان بود)
.....
از هر چی میخوام بگم باز این سوال میپیچه تو ذهنم: پس چرا این سازمان سنجش لعنتی رتبه ها رو نمیزنه!!! آدم رو لنگ در هوا نگه داشته نه شادی و تفریح به دلم میشینه نه تمرکز دارم کار مفیدی انجام بدم
خلاصه که اونایی که تو فحش استادن یه چندتا از اون فحش های جانانه به نیابت از من نثار سازمان سنجش کنن...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

تولد

سلام
چه حال خوبیه این روزای قبل از تولد. آدم انگار واسه خودش اهمیت بیشتری قائل میشه. من که هر سال واسه خودم هم هدیه میخرم هم گردش میرم .
تولد هم جزو اون دسته روزاییه که من تصمیمای خوبی میگیرم و تا چند وقت کیفیت زندگیم بالاتره بعد نمیدونم چطور باز پر میشه از روزمرگی.
یکی از مهمترین تصمیماتی که واسه تولدم گرفتم اینه که امسال شاد و مفید زندگی کنم. از تمام شرایطی که توش قرار میگیرم لذت ببرم و واسه روزای بهتر برنامه ریزی کنم. خلاصه خودآزاری با فکرای آزاردهنده ممنوع :دی
گشنمه.....
بعد از ناهار میام....

اوووووووووووووومدم.....

دارم فکر میکنم علاوه بر خاطرات هر روز هر چی از گذشته به یادم میاد رو هم بنویسم. یکی از جالب ترین چیزا نوع رفتار مردم اینجاست :

یادمه وقتی کنکور قبول شده بودم و خوشحال و سرمست از اینکه یه مهندس شریفی توپ میشم و همه عالم میخوان برام تعظیم کنن و .... خلاصه از این تفکرات و شادی های خام کودکانه، یکی از اهالی محل وقتی از بابا شنید من مهندسی قبول شدم گفت: ( با لحن دلسوزی نما) اشکال نداره، به هر حال استعدادها فرق میکنه، حالا دکتری نشد، مهندسی. دخترن، مهم اینه که خوشبخت شن !(یارو فکر کرده هر کی پزشکی قبول نشه میره مهندسی!!) :دی

یکی دیگه با شادی داشت میگفت که نوه اش هم مهندسیه ! بعدها متوجه شدم صرف نظر از اینکه چه نوع مهندسی بخونی واسه اینا دیفالت اینه که مهندسی=مهندسی کشاورزی!! :دی

واسه تبریک عید که میان جمله های از پیش تعیین شده میگن صرف نظر از اینکه صدق میکنه یا نه! مثلا به مامانم میگن : خوشته وچه عروس همره عید بکنی(یه دعای خیره مثلا.ایشالا پسرت دوماد شه با عروستون مراسم عید بگیرین) مامان من فقط 2تا دختر داره!!! :دی


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

من آمده ام وای وای من آآآمده ام ....



سلاااااااااااااااااااااااام
بعد از مدتها اومدمممممممممممم
میخوام روزامو موندنی کنم
:دی
یه عااااااااااااااااااااااااااااالمه ذوق دارم